۱۳۸۸ خرداد ۲۶, سه‌شنبه

توازن قوا، پایه سیاست منطقه

06 گرينويچ - پنج شنبه 18 ژانويه 2007 - 28 دی 1385

احمد زیدآبادی
تحليلگر مسايل ايران و خاورميانه

توازن قوا، پایه سیاست منطقه

دیدار رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا از عربستان سعودی که بلافاصله پس از سفر خاورمیانه ای کاندولیزا رایس وزیر خارجه ايالات متحده صورت گرفت، از عزم جدی دولت آمریکا برای جلب همکاری اعراب منطقه به منظور مهار بحران عراق و قطع نفوذ ایران در آن کشور خبر می دهد.

در نگاه نخست به نظر می رسد که آمریکا برای جلب همکاری اعراب محافظه کار منطقه به منظور حل بحران عراق و مقابله با نفوذ ایران شتاب دارد اما در واقع این اعرابند که با نگرانی از سیاست آمریکا در عراق در پی کسب اطمینان از کاخ سفید برای مقابله با نفوذ ایران در عراقند.

واقعیت این است که ایران و عراق به عنوان دو قدرت منطقه ای از چندین دهه پیش همواره مورد سوء ظن کشورهای کوچک حاشیه جنوبی خلیج فارس بوده اند و قدرتهای جهانی نیز با توجه به منافع خاص خود در منطقه، همواره تلاش کرده اند تا از ایران و عراق به عنوان اهرمهایی در جهت خنثی کردن خطر دیگری استفاده کنند.

در دهه هفتاد میلادی که عراق با اتحاد شوروی قرارداد همکاری نظامی امضا کرد، آمریکا با حمایت مؤثر از دولت وقت ایران کوشید تا از قدرت آن برای مقابله با خطر عراق و گسترش جنبشهای چپگرا در منطقه استفاده کند.

با سقوط شاه ایران و به قدرت رسیدن روحانیون در این کشور، ایران از فهرست متحدان آمریکا خارج شد اما به صف دشمنان اصلی آمریکا یعنی اتحاد شوروی و متحدانش نیز نپیوست.

هر چند که فاصله گرفتن ایران از اتحاد شوروی تا حد زیادی باعث اطمینان خاطر آمریکا از دولت جدید در ایران شد اما اشغال سفارت آمریکا در تهران در سال 1358 به آمریکا نشان داد که نیروهای حاکم بر ایران، سر دوستی با ایالات متحده ندارند.

در حالی که آمریکا نگران به هم خوردن توازن قوا در منطقه خلیج فارس به زیان خود بود، آغاز جنگ ایران و عراق در شهریور 1359 آمریکا را از هر جهت آسوده خاطر کرد، زیرا دو قدرت منطقه ای مخالف آمریکا، قدرت خود را علیه یکدیگر به کار گرفتند.

سیاست آمریکا در جنگ ایران و عراق، عدم دستیابی هر یک از دو قدرت رقیب به پیروزی بود.

آمریکایيها از اینکه قدرت دو کشور در رویارویی با یکدیگر به تحلیل رود، خشنود به نظر می رسیدند و از همین رو، هر گاه روند تحولات جنگ به سود یکی از دو کشور رقم می خورد، برای ایجاد تعادل، پنهانی به کشور در حال باخت کمک می کردند.

در واقع، این تنها توجیهی است که برای لغو پاره ای از تحریمهای عراق در طول جنگ از سوی آمریکا و نیز برقراری رابطه محرمانه با ایران در ماجرای سفر رابرت مک فارلین مشاور امنیت ملی رونالد ریگان رئیس جمهور وقت آمریکا به تهران می توان ارائه کرد.

همزمان با جنگ ایران و عراق، شش کشور حاشیه جنوبی خلیج فارس نیز با تشویق آمریکا شورای همکاری خلیج فارس را تشکیل دادند تا از طریق اتحاد با یکدیگر، قدرت سومی را در منطقه پایه بگذارند.

جنگ ایران و عراق در حالی به اتمام رسید که صدام حسین به زرادخانه مهیبی از سلاحهای شیمیایی و موشکی دست پیدا کرده و توازن قوا را در منطقه به سود خود به هم زده بود.

با حمله عراق به کویت، آمریکا رأساً وارد عمل شد و با گسیل نیروی نظامی بی سابقه ای به منطقه به همراه متحدانش، ضمن آزادسازی کویت، بخش عظیمی از توان صنعتی و نظامی عراق را نابود کرد.

با این همه، آمریکا از سرنگونی صدام حسین در آن شرایط خودداری کرد و در عین حال به بخش مهمی از ارتش عراق اجازه داد تا از کویت جان سالم به در ببرد تا توازن قوا در منطقه به سود ایران به هم نخورد.

گفته می شود نقش ایران در جنگ کویت نوعی همکاری پنهان با آمریکا بوده است اما این همکاری سبب رفع اختلافات دو کشور در دوره پس از جنگ نشد و از همین رو، دولت بیل کلینتون رئیس جمهور آمریکا سیاست مهار دوگانه را برای اعمال فشار همزمان علیه ایران و عراق طراحی کرد.

سیاست مهار دوگانه تا مدتها علیه ایران و عراق به اجرا گذاشته شد اما با به قدرت رسیدن محمد خاتمی در ایران در سال 1376 دولت آقای کلینتون به منظور کمک به روند تغییر در ایران، بر سیات مهار دوگانه پافشاری نکرد، گرچه در عمل چندان هم از آن فاصله نگرفت.

پس از عملیات يازدهم سپتامبر سال 2001 در آمریکا، دولت جورج بوش علائمی از علاقه خود برای نزدیک شدن به ایران ارسال کرد اما به رغم همکاريهایی که به صورت پنهان بین دو کشور بویژه در جنگ علیه رژیم طالبان در افغانستان صورت گرفت، جورج بوش در سخنرانی معروف سالانه خود در سال 2002 ایران و عراق را به همراه کره شمالی اعضای محور شرارت دانست.

قراردادن ایران و عراق در یک ردیف از سوی جورج بوش، در واقع ترجمان تازه ای از همان سیاست مهار دوگانه بود، با این تفاوت که به جای مهار، نوعی سیاست تغییر رژیم از آن استنباط می شد.

تا این مرحله، اعراب منطقه چندان به مخالفت با برنامه آمریکا برنخاستند، چون به تصور آنان، دولت جورج بوش در صدد تضعیف یا تغییر دو قدرت مقابل آنان در منطقه به طور همزمان بود و این مسأله بویژه شورای همکاری خلیج فارس را در موقعیت برتری قرار می داد.

صدام حسین در آوریل سال 2003 با حمله نظامی آمریکا به خاک عراق سرنگون شد اما دولت برخاسته از ویرانه های رژیم صدام به خلاف انتظار اعراب محافظه کار منطقه نه فقط در مقابل ایران نبود، بلکه به دلیل تسلط شیعیان بر آن، متحد نزدیک ایران به شمار می رفت.

در واقع، فروپاشی نظام صدام و نزدیکی دولت شیعه عراق با ایران، در نگاه اعراب جز هموار شدن راه ایران برای تسلط بر منطقه چیز دیگری نبود.

این مسأله باعث خشم اعراب محافظه کار شد، بخصوص آنکه این اقدام به دست آمریکا انجام شده بود.

در واقع، همین مسأله سبب پیچیده شدن اوضاع عراق شد، اوضاعی که به نظر می رسد اعراب منطقه نیز در وخامت آن نقش مهمی دارند تا آمریکا را به تجدیدنظر در سیاستی که به گمان آنان به نفع ایران است، وادار سازند.

اینک آمریکا با استراتژی تازه خود در عراق، سعی دارد اعراب را متقاعد سازد که عراق همچنان خارج از حوزه نفوذ ایران باقی خواهد ماند و ایران نیز به نوبه خود تحت محدودیت و فشار شدید قرار خواهد گرفت.

در واقع، آمریکا می خواهد به اعراب بفهماند که بازی در منطقه هنوز تمام نشده است، لذا آنان بهتر است برای مهار نا آرامی در عراق به آمریکا کمک کنند تا برای اعمال فشار بر ایران، دستش بازتر شود.

تحقق آنچه آمریکا و اعراب در عراق می خواهند در گرو همکاری دولت نوری مالکی در عراق با آنان است؛ آیا دولت آقای مالکی با آنان همکاری خواهد کرد؟

نیازی به پاسخ به این پرسش از هم اکنون نیست، اما نوع تعامل دولت آقای مالکی با استراتژی تازه آمریکا، سرشت قدرت در عراق نوین را افشا خواهد کرد.

هیچ نظری موجود نیست: